قصه ی اشنایی ما به درازای شب یلدااا
الو 1 2 3 ازمایش میکنیم صدارو دارین؟؟؟؟؟؟ خب بسم الله الرحمن الرحیم میخوام از سیر تا پیاز قصه ی ازدواجمو تعریف کنم پس به گوش باشین : خانواده ی من وخانواده ی همسری طی یه سری اتفاقات در سال 1385 باهم اشنا شدیم .با گذشت زمان رفت وامد ها و شناخت ها بیشتر میشدو من وهمسری به هم بیشتر و بیشتر علاقه مند شدیم راستی اینم بگم که اون مشغول تحصیل توی رشته ی مهندسی تکنولوژی الکترونیک کارشناسی ناپیوسته بود و منم یه دخمل محصل دبیرستانی . با حذف جزئیات همسری با تموم شدن دوره ی کاردانی تصمیم به سربازی رفتن گرفت و با به تن کردن لباس اشخوری در تاریخ 1/6/1389 اعزام به نیشابور برای گذروندن دوره ی اموزشی شد...
نویسنده :
z
23:35