معرفی خونواده ی مامانی و بابایی

سلام نی نی قند عسلم .مطمئنم که پیش خداجوووون کلی بهت خوش میگذره.

خوشکل مامان  یادم اومده که خونواده ی خودم و بابایی رو بهت معرفی نکردم اومدم تا تک تک واست همه رو بگم پس خودتو اماده کن :

خب اول از همه بذار در مورد خودم بگم که نی نی خوکشلم بیشتر با مامانش اشنا شه :

عزیز دلم مامان زهرای تو که الان داره برات مینویسه 21 سالشه تنها فرزند خونوادست و یه مامان و بابای خیییلیییی مهربون داره .

اره مامان جون من یکی یه دونه ی مامان بابامم البته میگن یکی یه دونه ها لووووسن اما باور کن من لووووس نیستم هاااااااااااااا. من عاشق مامان بابامم امیدوارم تو هم وقتی اومدی پیشمون مثه من باشی.

خب اسم مامان جونم اکرمه که در اینده شما به ایشون میگی مامان جون اکرم 

اسم بابای گلمم حسن مثه اسم بابای شما.  که شما باید بهشون بگی باباجون .

اخخخخ نمی دونی که هنوز تو نیومدی پیشمون مامان اکرم و بابا جوون هلاکن واست من حسودیم میشه بهت نفسم اخه فک میکنم تورو که هنوز نیومدییی بیشتر از من دوست دارن .اونا خیلللی دوست دارن که زودی بیای و با نوه شون کلیییی حال کنن خوش به حالت که همچین مامان اکرم و باباجونیی داری .حالا بعد بیشتر واست توضیح میدم درموردشووون .

خب این از خونواده ی من .

حالا میرسیم به خونواده ی بابایی :

اول از همه خود بابایی که اسم قشنگش حسن  25سالشه . پنجمین فرزند خونوادست و همچنین شادترین عضو مجموعه که به قول همه بدون بابایی همه جا سوت و کور .عزیز دلم بابایی خیلی مهربونه خوش به حالمون که خدا بهترین همسر  رو به من و مهربونترین بابای دنیارو به شما داد .

من خیییییلی بابایی رو دوست دارم قول بده وقتی اومدی اذیتش نکنی ها که من ناراحت میشم اما میدونم که نی نی ما یه نی نی فوق العادست و هیچ وقت هیچ کس رو اذیت نمیکنه .افرین مامان قربووونت بشه.

خب حالا معرفی تک تک اعضای خونواده از بزرگ به کوچک :

اول از همه بابای بابایی که که اسمشون حسینه و شما در اینده بهشون میگی بابا حسین .

بعد مامان بابایی هستن که اسمشون رقیه است که شما به ایشون میگی عزیز جون .

حالا میرسیم به اولین فرزند خونواده ی بابا حسین یعنی: عمه جون فاطمه که دبیر ادبیات هستن که دبیر مامانی ام بودن و کلی من دوسشون داشتم و دارم . عمه جون یه همسر مهربونم دارن که شما بهشون میگی عمو موسی که معاون و دبیر عربی هستن. راستی عمه و عمو موسی یه پسر به نام مهدی و یه دختر به نام مهشید هم دارن که مهدی 12سالشه و مهشید 6 سالشه .

خب حالا دومین فرزند کسی نیست جز عمه جون زهرا که دوست مامان جون اکرمم هست و اشنایی خونواده ی من و بابایی از طریق عمه زهرا بود. عمه جون همسری به نام محمد اقا دارن که سوپر مارکت دارن انشالله وقتی اومدی میریم با هم چیزی میخریم ازشون .خب عمه جوون یک پسر به نام جواد که 10 سالشه و یه دخمل با مزه که 1.5سالش هست دارن و کلی به مامان اکرم وابسته است و مدام تو خونه راه میره و اکم اکم میکنه یعنی مامان اکرمو صدا میکنه اخ کی بشه تو بیای اکم اکم کنی .

خب حالا سومین فرزند اگه گفتی کیه : نمیدونی ؟ خب بذار من بهت میگم عمو جون علی هستن عمو جون همسری به نام اعظم دارن که 4سال ازدواج کردن و یه نی نی خوکشل 2.5ساله  دارن که اسمش اقا طه که جدیدا کلی شیطووون شده  راستی طه هم عضو نی نی وبلاگه .

حالا میرسیم به چهارمین فرزند که کسی نیست جز عمو جون محمد همسری به نام سارا دارن که دوسال ازدواج کردن و الان یه نی نی تو راهی دارن که پسمل هستش و 1 ماه دیگه به دنیا میاد و بعدا اسمش رو بهت میگم.

و پنجمین فرزند خانواده که بابایی خوکشل شماست که خییلیییییییییییییی دوسش داریم.

و اما و اما و اما میرسیم به ته تغاری خانواده عمو جون رضا خب بذار برات یه کم در موردش توضیح بدم اول اینکه عمو رضا مجرد و هنوز ازدواج نکرده و دوم اینکه خیلی مهربوونه و سوم اینکه تازه کارشناسیش رو گرفت و الان دو هفتست که آش خور شده .نمیدونی آش خور چیه ؟آخ ببخشید یادم شد که شما هنوز اشنایی به این اصطلاحات نداری . یعنی اینکه عمو جون 2 هفته است که رفته خدمت سربازی شهر بیرجند .راستی روز جمعه همه میخوان برن پیشش بیرجند اما ما نمی تونیم با بابایی بریم اخه مرخصی به بابایی نمیدن.دوست داشتیم بریم اخه دلمون واسه عمو جون تنگ شده خونه عزیز هم با نبودنش سوت و کوره.انشالله به سلامتی برگرده . 

و اینم از معرفی کل اعضای خونواده ی من و بابایی که انشالله وقتی اومدی کلی باهاشون اشنا خواهی شد .                       دوست دارم نی نی قشنگم .بووووس.