کهکشان زندگی

نی نی غیر منتظره ی ما ...

1393/2/30 18:56
نویسنده : z
138 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نی نی خوشملم . سلام قند عسلم خوبی مامان ؟ اخ فدات بشم میدونی چیه ؟ اومدم داستان قدم گذاشتن شما تو این دنیای قشنگ رو تعریف کنم :

 

یکی بود یکی نبود .غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود البته چرا چرا بود یه زوج خوشبخت  که زیر این آسمون نیلی یک سال از زندگییه قشنگشون گذشته بود که دیگه کم کم میخواستن به فکر نی نی دار شدن باشن .

یه روز تصمیم گرفتن واسه ازمایشات قبل از بارداری پیش دکتر برن و خودشون رو واسه حضور یه فرشته ی کوچولو اماده کنن اون روز مامان اکرمم باهاشون بود که 3 نفری عازم دکتر شدن و مامانی وقتی نوبتش شد رفت داخل و به خانم دکتر گفت : ما میخوایم نی نی بیاریم و چکاپ های مورد نیاز رو انجام بدیم خانم دکتر هم با چند تا سوال یه ازمایش خون نوشت و گفت باید انجام بدین.

با دیدن ازمایش بابایی کلی خندید و همش به شوخی میگفت : اگه مثبت بشه میریم رستوران و ازین حرفا که مامانی ازمایش خون رو داد و منتظر جوابش بودیم که مامان اکرم کلی دعا میکرد که مثبت باشه و مامانی و بابایی کلی میخندیدن چون میدونستن خبری نیست و دعاهای مامان اکرم بی اثره اما اما اما  بابایی رفت ببینه جواب ازمایش اماده ست یا نه که یهو رنگش مثه لبو بود و انگاری قند تو دلش اب کردن و کلی با دکتر صحبت کرد و با به هیجان فوق العاده اومد سمت مامان اکرم و مامانی و با لکنت زبون و با سرعت گفت : مثثببتتهه و اینجا بود که تو چشای مامان اکرم اشک شوق دیده میشدو رو به من و بابایی گفت دیدین نوه ی خوشکلم به حرف من کرد و اوممد ولی من هنوزم باورم نمیشد که دکتر ازمایشگاه جلو اومد و تبریک گفت و مثبت بودن ازمایش رو تائید کرد و

اینطور بود که حضور فرشته ی کوچولومون رو در تاریخ 1392/12/17 وساعت 18:30با عدد بتای 951 متوجه شدیم و هزاران بار خدارو شکر کردیم که مثه همیشه هوامون رو داره و زیباترین نعمتش رو نصیبمون کرد.

پسندها (1)

نظرات (0)