کهکشان زندگی

مجلس با شکوه عروسی بادا بادا مبارک بادا

و اما مقدمات مجلس فراهم شد : یه خونه ی شیک و نو با وسایلای خوشمل  و  نو زمان مجلس عروسی  1391/12/4 مکان : مجتمع فرهنگیان واقع در ملک اباد خیابان قدس یه ماشین عروس خوشمل که البته کادوی عروسیمون ازطرف مامان بابای بنده بود (دوو سیلو با گلای لیلیوم نارنجی) یه کارت عروسی خوشمل که عکسشو میذارم بعد و از همه مهمترررررررررر  : یه جفت کفتر عاشق گلای سر سبد مجلس عروس و دوماد نازنین که من و شوشو بودییییییییم. و در اخر هم یه دی جی فوق العاده عالی و قر های تو کمر مونده ما و مهمانان شب عروسی واسه هر عروس و دامادی یه شب به یاد ماندنیست و همینطور واسه من و شوشو بهترین شب زندگیمون بوده تا الان. اون شب کلی به هممون خوش گذش...
12 اسفند 1392

تغییر ناگهانی نظرات

و اما ادامه ی داستان ............ خب تا اونجایی پیش رفتیییم که خونه در حال ساخت بود   از خدمت سربازی شوشو نیمی گذشته بود منم دانشگاه ازاد مشهد رشته ی مدیریت تو مهر سال 90 قبول شده بودم و شرایط به خوبی پیش میرفت و پدر بنده هم که در شرکت اتوبوسرانی مشغول به کار بود در حال بازنشست شدن بووود.  گذشت و گذشت و گذشت تا اینکه در اخر سال 90 بابایی  بنده بازنشست شد شوشوی گرامی خدمتش تموم شد خونه هنوز در حال ساخت بود. کم کمک روزا گذشت و شوشو هنوز کار ثابتی نداشت و با ساخت خونه قند تو دلمون اب میشد که کی میریم سر خونه زندگیمون؟ که خونواده هامون کم کم بهمون گفتن دیگه تا اخر سال 91 و به محض تموم شدن ساخت خونه باید به ف...
12 اسفند 1392

دوران شیرین عقد

خب حالا رسیدیم به دوران عقد تا اونجایی گفتم که : مراسم بله برون اجرا شد و روزهای عقد اغاز شد .  خب حالا توی شرایطی بودیم که بنده مشغول تحصیل در دوره ی پیش دانشگاهی و شوشو خان مشمول به خدمت مقدس سربازی بود اخ فداش بشم که اون کله ی کچلشم دلمو میبرد.  از اونجاییکه من تک فرزند خانواده بودم و  از اتاق و تمام امکانات برخوردار بودم و خونواده ی فوق العاده داماد دوست بودیم تمام لحظه هامون در کنار هم میگذشت و با ارامشی که داشتیم تصمیم گرفتیم یه 3 تا 4 سالی توی عقد باشم تا شرایط خوبی واسه رفتن به خونه ی خودمون محیا بشه . منظورم از شرایط این بود که شوشو خدمتش تموم بشه من دانشگاه قبول شم و شوشو یه کار خوب پیدا کنه اخه چون دانشجو بود ...
11 اسفند 1392

قصه ی اشنایی ما به درازای شب یلدااا

الو 1 2 3  ازمایش میکنیم  صدارو دارین؟؟؟؟؟؟ خب بسم الله الرحمن الرحیم  میخوام از سیر تا پیاز قصه ی ازدواجمو تعریف کنم پس به گوش باشین : خانواده ی من وخانواده ی همسری طی یه سری اتفاقات  در سال 1385 باهم اشنا شدیم  .با گذشت زمان رفت وامد ها و شناخت ها بیشتر میشدو من وهمسری به هم بیشتر و بیشتر علاقه مند  شدیم راستی اینم بگم که اون مشغول تحصیل توی رشته ی  مهندسی تکنولوژی الکترونیک کارشناسی ناپیوسته بود و منم یه دخمل محصل دبیرستانی . با حذف جزئیات همسری با تموم شدن دوره ی کاردانی تصمیم به سربازی رفتن گرفت  و با به تن کردن لباس اشخوری در تاریخ 1/6/1389 اعزام به نیشابور برای گذروندن دوره ی اموزشی شد...
11 اسفند 1392

من اومدم هوراااااااااااااااااااااااااااااااااا

سلام دوستای گلم سلام نی نی نیومده ی خوکشلم توروخدا ببخشید بالاخره بعد از یک سال و 10 ماه و 10 روز اومدم .و یه عالمه حرف دارم واستون . این پستم فقط اعلام حضور بود توی پست بعدیم توضیحات کامل رو میدمممممم. ...
11 اسفند 1392

تغییر شرایط از عقد به عروسییییی

خوب اول سلام  حالا بذارید واستون قصه ی دیر اومدنم به وبلاگو بگم: به نام خدا  زهرا هستم همسر یه شوشوی مهربون و مادر یه نی نی پنهون عرضم به خدمتتون ما این وبلاگو اردیبهشت 1391 ساختیم و تصمیم گرفتیم دل نوشته هامونو توش ثبت کنیم تا وقتی که نینی جووون اومد بخونه و بدونه زندگی عشقولانه ی مامی و پاپا چه جوری گذشته . اون موقع توی دوران شیرین و دوست داشتنی عقد به سر میبردیم اما حالا وارد یه زندگی شیرینتر 2 نفره شدیم.خب حالا چجوری وارد شدیمو ایناهااااااا بماند واسه پست بعدی ی ی ی .  
11 اسفند 1392

ورود به نی نی وبلاگ

سلام عزیزان . سلامی به بزرگی خدایی که همین نزدیکی ست. امروز مورخ:1391.1.3 ساعت 18:00 که تصمیم گرفتیم ما هم عضو این وبلاگ خوکشل بشیم و دلنوشته هامونو ثبت کنیم. 
3 ارديبهشت 1391